-پاسخ آیت الله سیستانی درباره لباس مشکی در محرم وصفر
-پاسخ آیت الله خامنه ای درباره افطار کردن با تربت امام حسین علیه السلام
-دست زدن همراه با شادي و خواندن و ذكر صلوات بر پيامبر اكرم و آل او(ص) درجشن هايي كه به مناسبت ايام ولادت ائمه(ص) و اعياد وحدت و مبعث برگزار مي شود چه حكمي دارد؟ اگر اين جشن ها در مكانهاي عبادت مانند مسجد و نمازخانه هاي ادارات و يا حسينيه ها برگزارشوند، حكم آنها چيست؟
-پاسخ آیت الله شبیری زنجانی درباره جشن عروسی در ماه محرم وصفر
-پاسخ آیت الله مکارم شیرازی درباره اصلاح و آرایش در ماه های محرم و صفر
-پاسخ آیت الله روحانی درباره جنگ عایشه با امیرالمؤمنین (علیه السلام) از همه گناهان بدتر بود
-پاسخ آیت الله جوادی آملی درباره نماز روز عید غدیر
-پاسخ آیت الله جوادی آملی درباره نماز عید غدیر
-پاسخ آیت الله حکیم در باره افضل بودن حضرت علی علیه السلام از بقیه ائمه وپیامبران
-پاسخ آیت الله وحید خراسانی درباره سیگار کشیدن در ماه رمضان

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:17205 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:5

در قرآن مجيد ذنب و گناه به پيامبر اسلام « ص » نسبت داده شده است ، با توجه به اين كه پيامبر معصوم است ، به چه معناست ؟
ما معتقديم كه پيامبران « عليهم السلام » بايد از مقام عصمت برخوردار باشند . و اين تفاوت اساسي بين آنها و ديگر مردم است . و اگر از اين ويژگي برخوردار نباشند ، اولاً با ديگر مردم در نداشتن عصمت تفاوتي نخواهند داشت . آنگاه اين اشكال پيش مي آيد كه بخشيدن مقام نبوت به كسي كه عصمت ندارد نوعي تبعيض از جانب خداوند است .
ثانياً : مقام نبوت ، مقامي است كه براي مردم حجت است ، سخنش مورد اعتماد مي باشد ، در صورتي كه نبود عصمت همراه با عدم حجيت و نبود اعتماد است . بنابراين عصمت كه نشانه كمال انساني و رسيدن به به درجه عالي قرب الهي مي باشد به نحوي كه شخص قابليت حجت بودن و داشتن ولايت الهي را به واسطه عصمت پيدا مي كند ، بايد به عنوان يك ويژگي خاص در نبي و رسول باشد .
با توجه به ويژگي عصمت ، وجود ذنب و گناه در نبي و رسول منتفي است ، آياتي كه در آن سخن از ذنب پيامبر عظيم الشأن اسلام « ص » رفته ، قابل تأويل است ، از جمله « واستغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات » و يا در « ليغفر لك الله ما تقدم بين ذنبك و ما تأخر . . . » در اين باره ذنب و گناه داراي مراتبي است :
{P - سوره محمد ( 9 ) ، آيه ، 19 ، P}
{P - سوره فتح ، آيه 2 . P}
1 . گناه عبارت از مخالفت پاره اي از مواد قوانين عملي چه ديني و يا غير ديني است . كه از نظر عرفي . ذنب حمل بر اين معنا مي شود و الفاظ معصيت ، سيئه ، اثم ، خطا و فسق مرادف همين معناست .
2 . تخلف از احكام عقلي و فطري . مثل اين كه عقل و فطرت ما را امر به تحصيل فضايل و نفي رذايل مي كند ، تخلف اين حكم نوعي معصيت بوده و شخص متخلف مستحق نوعي عذاب است .
3 . گناه به معناي تخلف از احكام ادبي ، نسبت به كساني كه افق زندگي آنان ظرف آداب است . مردم متوسط اگر دقايق ادب و ظرافتهاي قولي و عملي را رعايت نكنند عذرشان موجه است . چون فهمشان بيش از آن نيست و از ادب لوازم آن بيش از آن مقداري كه رعايت مي كنند درك نمي كنند چون افق و ظرف زندگي آنان ظرف همين مقدار از ادب است . به خلاف نوادر و مردان فوق العاده كه در ترك آن دقايق و ظرايف اگر چه جزئي باشد ، مؤاخذه مي شوند ، براي آنان حتي يك اشتباه لفظي غير محسوس و يك كندي مختصر و يا يك لحظه كوتاهي اتلاف وقت و يا يك نگاه و اشاره نابجا و امثال آن گناه است . با اين كه نه با قوانين مملكتي و نه عرفي مخالفت دارد و نه با قوانين الهي و اين مثل معروفي هم كه مي گويند : « حسنات الابرار سيئات المقربين؛نيكي هاي نيكان نسبت به مقربين گناه است » . به همين ملاك است . عرفاً به قسم دوم و سوم گناه نمي گويند . عرف گناه را بر همان معناي اول اطلاق مي كند ، لكن به نظر دقيق و علمي تخلف از آداب و نيز احكام عقلي حقيقتاً گناه است . انسانها آنگاه كه به لطايف زندگي و حيات زندگي انساني دقيق شوند گناه بودن اين دو مورد نيز برايشان نمايان مي شود .
4 . ذنب عبارت است از مسائلي كه تنها در افق حب و عشق به محبوب قابل طرح است ، دوست آنگاه كه در دوستي خود واله و عاشق مي گردد و به حدي مي رسد كه در محبوب و معشوق جز حسن و كمال نمي بيند ، تا آنجا كه تمام جهات وجودي خويش در خدمت محبوب قرار مي گيرد . كارش به جايي مي رسد كه كوچك ترين اشتغال و توجه به غير محبوب را گناه مي شمارد ، زيرا در نظر او ارزش خدماتش به دوست وابسته به مقدار توجه و اخلاصي است كه نسبت به او دارد و كوچك ترين عدم توجه را مساوي با ابطال طهارت قلب مي داند ، زيرا مي انديشد كه هر چند اين كار ضروري است ، و حتي با رضايت محبوب انجام مي شود ولكن در عين حال اشتغال به آن را حجابي بين خود و محبوب احساس مي كند . و از اين جهت آن را مايه انفعال و شرمندگي مي داند . و از آن استفاده مي كند . آيه دوازده سوره فتح ، نوزده سوره محمد « ص » ، پنجاه و پنج سوره مؤمن ، آيه سه سوره نصر به معناي چهارم حمل مي شود . و استفاده از چنين ذنبي است كه مغايرت با مقام عصمت ندارد .
برخي با عدم آگاهي از معاني ذنب چنين فكر مي كنند كه ذهب در مورد انبياء « عليهم السلام » همان ذنب به معناي عرف و عام مردم است كه تخلف از امور ولوي باشد . در صورتي كه چنين ذنبي با مقام عصمت و نبوت مغايرت دارد . و سبب سلب رسالت مي شود زيرا كه خداوند خطاب به حضرت ابراهيم « عليه السلام » فرمود : « لاينال عهدي الظالمين؛ عهد و پيمان من - رسالت ، نبوت ، امات به ظالمين نمي رسد » .
و اگر در قران كلمه ظلم راجع به برخي از انبياء به كار رفته ، بدان جهت است كه آنها كارهاي مباح را براي خود گناه مي دانستند ، و چنين گناهي را وصف به ظلم مي كردند .
« لااله الا انت سبحانك اني كنت مي الظالمين » شكي نيست كه ظلم به همان معناي عام و عرفش ملاحظه شود با آيه 124 سوره بقره منافات و مغايرت پيدا مي كند .
{P - سروه انبياء ، آيه 87 . P}
و حلش اين است كه ظلم در آيه 87 سوره انبياء همان ذنب و گناه به معناي چهارم اطلاق شده و ظلم در آيه 124 سوره بقره به همان ذنب و گناه معناي اول اطلاق مي شود » .

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.